رفتار سرخوشانه این بازیگرِ نابازیگر با آن پاکبانِ بینوا مبتذلتر وحقیرانهتر از آن است که گناه شمرده شود و این عمق بیچارگی وضعیت اکنون ما را نشان میدهد؛ رشد و گستردگی ابتذال فرهنگی. در این وضعیت امر خطا از آنرو که هم خودش و هم عامل آن مبتذلاند، گناه شمرده نمیشود و در نتیجه خطایی تلقی میشود که پاسخ و واکنش به آن از طریق حواشیِ مبتذلتر از خود این خطا صورت میگیرد. یعنی در وضعیتی مبتذل خطایی مبتذل از فردی مبتذل به تقویت ابتذال میانجامد و در این میان آن پاکبان به واسطه این چرخه ابتذال مجدداً تحقیر میگردد. البته باید توجه داشت که وجود امثال این سلبریتی محصول وضعیتیاند که میدان را برای خودنمایی آنها فراهم کرده. خود آنها از نظر فرهنگی و هنری حقیرتر از آن هستند که نقد شوند، بلکه باید وضعیتی را نقد کرد که در آن هنرمندان اصیل را منزوی و خانهنشین کرده و عرصه را برای این کممایگان فرهنگی باز نموده. باید وضعیتی را به پرسش کشاند که در آن اختلاف طبقاتی و بیعدالتی آنچنان در بستر جامعه ریشه دوانده که یک سلبریتی بیسواد و بیهنر ناخودآگاه یک پاکبان را آنچنان فرودست میبیند که او را دستمایه تمسخر قرار دهد. باید صداوسیما و سینمایی را نقد کرد که امثال این سلبریتیها را بارها در برنامهها و سریالهای و فیلمهای مختلف دعوت میکنند و به آنها مشروعیت اجتماعی میدهند، در حالیکه هنرمندان اصیل را یا بایکوت میکنند و یا منزوی و سرخورده. باید وضعیتی را نقد کرد که در آن سطح فرهنگی جامعه به جای اینکه تعالی و رشد یابد، مبتذل و بیمایه و تهی میشود. باری، سحر قریشی تنها یک نمونه از این ابتذال فرهنگی است که متأسفانه رو به فزونیست؛ مسأله شخص او نیست، بلکه مسأله بنیادین، ابتذال فرهنگی در کنار سیاستگذاریهای نامناسب و معیوب فرهنگی است.
شعری از محمدرضا عالی پیام ( آقای هالو) بازدید : 452
پنجشنبه 10 ارديبهشت 1399 زمان : 12:22